English for High School students

SHAHED ZAHEDAN

نرم افزارهای ضروری


این وبلاگ برای دانش اموزان متوسطه دوره دوم تهیه شده تا در درس هایشان نمرات عالیه را کسب کنند.توجه:کپی برداری از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است در غیر این صورت شرعا حرام است.

بایگانی

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

زبان انگلیسی دوره متوسطه


سال اول:    درس 1،   درس 2 ، درس 3 ، درس 4 ، درس 5 ، درس 6 ، درس 7 ، درس 8 ، درس 9   

 

این شعر یکی از زیبا ترین شعرها ی سعدی است که بر سر در ساختمان سازمان ملل متحد هم نوشته شده

All human beings are in truth akin;
All in creation share one origin.
When fate allots a member pangs and pains,
No ease for other members then remains.
If, unperturbed, another's grief canst scan,
Thou are not worthy of the name of man.

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی


 

دست زدن Clap
آموزش اعداد | Learn Numbe...
باز کردن Open
خوابیدن Sleep
رانندگی کردن Drive
پرواز کردن Fly

« مشاهده همه ویدئوها » 

این مطلب از سایت کتاب اسان میباشد و ما هیچ گونه تعهدی در قبال محتوا آن نداریم.


 

                                                                             درس اول

واشو و معماها (پازل ها )

واشو یک میمون است او در یک آزمایشگاه زندگی می کند . آزمایشگاه محلی است که مردها و زن ها روی میمون ها و سایر جانواران مطالعه می کنند . آنها روی حیوانات مطالعه میکنند که بفهمند چطور یاد می گیرند . روزی یک مرد معمایی ( پازل ) را در قفس واشو گذاشت . واشو مجبور بود معما (پازل ) را از یکدیگر جدا کند . هر دفعه که آن را درست انجام می داد ، مرد یک تکه موز به او می داد . آن پاداش او بود . واشو تکه های موز را نمی خورد . او فقظ آنها را آنجا می گذاشت . مرد معما را سخت تر کرد . اما واشو به زودی یاد گرفت آن را از هم جدا کند . سپس موزهای آن مرد تمام شد . حالا چه ؟ آیا او بدون پاداش به حل معما ادامه می داد ؟ واشو به او نگاه کرد . او(واشو ) منتظر ماند . مرد معمای بعدی را به او داد . واشو آن را از هم جدا کرد . سپس یک تکه موز را برداشت او آن را از قفس برای مرد بیرون گذاشت . و این ( موضوع ) همچنان ادامه یافت . مرد معمایی به واشو می داد و او ( واشو ) یک تکه موز پس می داد . او ( واشو ) ادامه داد تا اینکه همه موزها را پس داد . واشو آن روز معماهای جدید زیادی یاد گرفت و آن مرد هم چیزی آموخت . او فهمید بعضی از میمون ها معما را فقط برای بدست آوردن غذا حل نمی کنند . آنها معماها ( پازل ها ) را به خاطر سرگرمی حل می کنند  ( انجام میدهند ) . درست مثل من و شما .

 ---------------------------------------------------------------------------------------

 

                                                                           درس اول

مردی که کودکستان را تاسیس کرد

فردریک فروبل(فریبل) سال های خیلی دور در آلمان زندگی می کرد. وقتی که پسر بچه بود مادرش فوت کرد . مردم به او توجه زیادی نمی کردند . بنابراین فردریک به تنهایی در یک باغ بازی می کرد. او گلها و گیاهان را دوست داشت. او در آنجا شاد بود. طولی نکشید که زمان مدرسه رفتن فردریک فرا رسید . او در مدرسه روی صندلی سختی می نشست. او در تمام روز به کتابها نگاه می کرد. کتابها هیچ عکسی نداشتند. فردریک نمی توانست بازی کنـــد. او نمی توانست با دستهایش کاری انجام دهد(کارهای عملی انجام دهد). او مجبور بود روی آن صندلی سخت بنشیند و به کتابها نگاه کند. این کــار جالب نبود.

فردریک بزرگ شد. او مدرسه و باغش را به خاطر آورد. فردریک گفت: " مدرسه باید مـکان شادی باشد، آن باید مثل یک باغ باشد. بچه ها باید بازی کنند. آنها باید با دستهایشان کاری انجام دهند. آنها

باید کتابهــــایی با عکس های زیبا داشته باشند. بنابراین فردریک مدرسه ای شبیه این راه انداخت. او آن را کینــدرگارتن (کودکستان) نامید. کیندرگارتن یک کلمه آلمانی است. آن به معنی باغ کودکان است. مردم از مدرسه جدید فردریک با خبر شدند . به زودی در همه جای جهان کودکستان بوجود آمد. فردریک فروبل مدرسه را برای بچه ها مــــکان شادتری ساخت .